نوعی آش یا سوپ

فارسی ویرایش

ریشه لغت ویرایش

  • نیاهندوایرانی

آوایش ویرایش

  • /آش/

  اسم ویرایش

آش

  1. غذای آبداری که از حبوبات و روغن و سبزی و مانند آن درست کنند.
  2. آهار و مایعی که برای دباغی پوست حیوانات به کار برند

 مثال ویرایش

  1. آش برای کسی پختن: توطئه‌ای برای کسی ترتیب دادن.
  2. آش همان آش کاسه همان کاسه: وضع به همان منوال است که بود، هیچ تغییر نکرده‌
  3. آش را با جاش بردن: کنایه از آدم طمع کاری که علاوه بر آش به کاسه آن نیز نظر دارد، کسی که انتظار بی‌مورد و بیش از حق خود دارد.

زبان دیگر ویرایش

ریشه لغت ویرایش

  • بهاری

  اسم ویرایش

  1. به معنی گشودن، بازکردن در برخی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی.
  2. آش و ش پسوند ویژه زبان کاسی.

––––

برگردان‌ها ویرایش

منابع ویرایش

  • فرهنگ لغت معین