فارسی ویرایش

ریشه لغت ویرایش

  • فارسی

آوایش ویرایش

  • /تازِه/

  صفت ویرایش

تازه

  1. مقابلِ کهنه؛ نو؛ جدید. با لفظ کردن و شدن و داشتن و ساختن استفاده می‌شود.
  2. مقابلِ پژمرده؛ مجاز شاداب؛ باطراوت.
  3. قدیمی، مجاز بارونق؛ باجلوه.
  4. قدیمی، مجاز خرم؛ خوش؛ شادمان.
  5. تازه‌به‌تازه: عامیانه چیزهای تازه که یکی پس از دیگری پدید آید؛ نوبه‌نو.

  قید ویرایش

  1. اکنون، حالا، اخیراً.

  متضاد ویرایش

  1. کهنه، کهن، دیرین، دیرینه، بیات.
  2. پژمرده.

––––

برگردان‌ها ویرایش

منابع ویرایش

  • فرهنگ لغت معین