تافته
فارسی ویرایش
ریشه شناسی ویرایش
- فارسی
آوایش ویرایش
- [تاف/تِه]
اسم ویرایش
تافته
صفت معفولی ویرایش
- برافروخته، روشن شدن.
- گداخته، گرم شده.
- آسیب دیده، کوفته.
- رنجیده، آزرده.
- پیچیده شده، تاب داده.
مثال ویرایش
- تافته جدا بافته: کنایه از کسی که خود را از دیگران ممتاز و متمایز میپندارد.
واژههای وابسته ویرایش
––––
برگردانها ویرایش
ترجمهها
منابع ویرایش
- فرهنگ لغت معین