شرنگ
فارسی ویرایش
ریشه لغت ویرایش
- فارسی
آوایش ویرایش
- /شَرَنگ/
اسم ویرایش
شرنگ
- سم، زهر. حنظل. هر چیز تلخ.
- زمانه به یکسان ندارد درنگ/ گهی شهد و نوش است و گاهی شرنگ «فردوسی»
- شرنگ ممکن است در زبان معیار باستان به دو بخش شَر - اَنگ قابل تجزیه باشد و به معنی شرور یا شرخر و مانند آنها بوده است.
برگردانها ویرایش
ترجمهها
|
منابع ویرایش
- فرهنگ لغت معین/ فرهنگ شمس/ شاهنامه