نمودن

فارسی

ریشه‌شناسی

• پهلوی

آوایش

• /نِمودَن/

مصدر لازم

1. هویدا شدن، آشکار شدن.

مصدر متعدی

1. آشکار کردن، ظاهر کردن.
2. (عامیانه): خسته کردن، کلافه کردن.

فعل

1. کردن
2. نمایاندن. نشان دادن.
3. کشیدن. رسم کردن.

فعل‌ها
بن واژه			نمودن
بن ماضی			نمود
بن مضارع			نمای
شخص		مفرد			جمع
		اول شخص	دوم شخص	سوم شخص	اول شخص	دوم شخص	سوم شخص
گذشته		من	تو	او	ما	شما	اویان/آن‌ها
	ساده	نمودم	نمودی	نمود	نمودیم	نمودید	نمودند
	استمراری	می‌نمودم	می‌نمودی	می‌نمود	می‌نمودیم	می‌نمودید	می‌نمودند
	کامل	نموده بودم	نموده بودی	نموده بود	نموده بودیم	نموده بودید	نموده بودند
	التزامی	نموده باشم	نموده باشی	نموده باشد	نموده باشیم	نموده باشید	نموده باشند
	مستمر	داشتم می‌نمودم	داشتی می‌نمودی	داشت می‌نمود	داشتیم می‌نمودیم	داشتید می‌نمودید	داشتند می‌نمودند
حال		من	تو	او	ما	شما	اویان/آن‌ها
	ساده	نمایم	نمایی	نماید	نماییم	نمایید	نمایند
	استمراری	می‌نمایم	می‌نمایی	می‌نماید	می‌نماییم	می‌نمایید	می‌نمایند
	کامل	نموده‌ام	نموده‌ای	نموده/نموده‌است	نموده‌ایم	نموده‌اید	نموده‌اند
	ملموس	دارم می‌نمایم	داری می‌نمایی	دارد می‌نماید	داریم می‌نماییم	دارید می‌نمایید	دارند می‌نمایند
	التزامی	بنمایم	بنمایی	بنماید	بنماییم	بنمایید	بنمایند
آینده	-	من	تو	او	ما	شما	اویان/آن‌ها
		خواهم نمود	خواهی نمود	خواهد نمود	خواهیم نمود	خواهید نمود	خواهند نمود
دستوری		-	تو	-		شما	-
	امر		بنمای			بنمایید
	نهی		ننمای			ننمایید

––––

برگردان‌ها

ترجمه‌ها

• انگلیسی: show
• seem
• sum
• revise
• postulate
• instate
• instal
• impeach
• glamorize
• friend
• extrapolate
• dusk
• depose
• delineate
• curtail
• condition
• cater
• belittle
• annihilate
• anneal

• affix
• adjust
• account
• accommodate
• accentuate
• abate
• abase
• receipt
• incriminate
• fractionate
• decipher
• brutalization
• bestialize
• bash
• arraign
• anticlimax
• animalize
• abash
• sill
• recitation

• palpate
• japanize
• install
• depilate
• compass
• broach
• apotheosize
• acquit
• tint
• texture
• probate
• glamorization
• disinfest
• commit
• comparmentalize
• animadvert
• abstract
• warm up
• whistle stop

منابع

• فرهنگ لغت معین

[[رده:مصدر لازم پهلو