فارسی ویرایش

ریشه شناسی ویرایش

  • پهلوی

آوایش ویرایش

  • [گو]، [گَو]

اسم ویرایش

گو

  1. (گَ):هر چیز گرد و گلوله مانند.
  2. (گُ): گوی که آن را با چوگان بزنند.
  3. (گُ): زمین آماده شخم زدن.
  4. (گَ، گُ): زمین پست، مغاک، گودال.
  5. گُو :(gow) در گویش گنابادی یعنی گاو ، انگار ، اینطور که از اتفاقات و شواهد برمیآمد
  6. گودال
  7. مدفوع

صفت ویرایش

  1. دلیر، پهلوان.
    همانا گه آمد گو پیلتن ..... دمان و ز زابل یکی انجمن

منابع ویرایش

  • فرهنگ لغت معین

برگردان‌ها ویرایش