(خَ چَ)

فارسی ویرایش

ریشه‌ لغت ویرایش

  • پهلوی

آوایش ویرایش

  • /خَر/چنگ/

  اسم مرکب ویرایش

خرچنگ

  1. جانوری است دوزیست با چنگال‌های بلند که به یک پهلو حرکت می‌کند.
  2. یکی از صورت‌های فلکی منطقة البروج ؛ چهارمین برج از بروج دوازده گانه که خورشید تیرماه در این برج دیده می‌شود.
  3. (عامیانه): ناخوانا، بدخط. خط خرچنگ قورباغه.

زبان دیگر ویرایش

  • نیاهندوایرانی

آوایش ویرایش

  • /خِرچ/اَنگ/
  1. به مفهوم باستانی و به زبان معیار باستان یعنی شکستن، ترجیحا شکستن استخوان با آرواره.
    خِرچنگ ممکن است به دو بخش خِرچ به معنی صدای خرد شدن استخوان توسط فک یا آرواره و انگ در این اصطلاح به معنی فَک است.

––––

برگردان‌ها ویرایش

منابع ویرایش

  • فرهنگ لغت معین