سیاه
فارسی ویرایش
ریشه لغت ویرایش
- پهلوی
آوایش ویرایش
- /سِیاه/
اسم ویرایش
سیاه
- رنگی مانند زغال که تمام نورها را به خود جذب میکند؛ مقابل سفید.
- کسی که پوستش سیاه باشد، سیاه پوست، حبشی
مثال ویرایش
- سیاه شوم: بدیمن.
- بازار سیاه: بازاری که در آن قیمت کالا را بیش از قیمت اصلی و رسمی خرید و فروش کنند.
––––
برگردانها ویرایش
ترجمهها
منابع ویرایش
- فرهنگ بزرگ سخن
- فرهنگ لغت معین