فارسی ویرایش

ریشه‌شناسی ویرایش

وریس (مازندرانی برایست) + ـتن

مصدر گذرا ویرایش

  1. ایستیدن روی پا؛ کسی را روی پای خودش استوار کردن:
    چند روز پیش یه پیرزن کنارم خورد زمین؛ که زودی وریستم اش.
    هر زمین‌خورده‌ای را باید بوریسیم.
    یه ناجی هر زمین‌خورده‌ای را می‌وریسد.

صرف فعل ویرایش

وریستن [وَریسْتَنْ]