فارسی ویرایش

ریشه لغت ویرایش

  • فارسی

آوایش ویرایش

  • /آبَستِه/کردن/

  مصدر فعل متعدی ویرایش

آبسته‌کردن

  1. (قدیم): شخم زدن و آماده کردن برای کِشت.
  2. نیزارهای وسیعی را آبسته نموده و در آنجاها برنج کاشتند. «جمالزاده»

منابع ویرایش

  • فرهنگ بزرگ سخن