آماسیدن
فارسی ویرایش
ریشه لغت ویرایش
- فارسی
آوایش ویرایش
- /آماسیدَن/
مصدر فعل لازم ویرایش
آماسیدن
- دچار آماس شدن؛ ورم کردن، باد کردن.
- خدای عزوجل مرغانی بفرستاد ... بیامدند و بر سر آن سپاه بیستادند، و هر مردی را سنگی از آن بر سر زدند ... و همهٔ اندامهای ایشان بیاماسید.«ترجمه تفسیر طبری»
منابع ویرایش
- فرهنگ بزرگ سخن/ فرهنگ لغت معین