(اِ)

فارسی ویرایش

ریشه‌شناسی ویرایش

مصدر متعدی ویرایش

  1. پیوسته و دایم کاری را کردن.
  2. اعتیاد به چیزی داشتن. مثال هو مدمن: او معتاد است.

منابع ویرایش

  • فرهنگ لغت معین