فارسی

ویرایش

ریشه لغت

ویرایش
  • فارسی

آوایش

ویرایش
  • /اَردِه/

ارده

  1. کنجد آسیا شده. حلوا ارده. کنجد کوبیده که با شیر یا عسل می‌خورند.
  2. بسته‌ای هم از خوراک و شیرینی ... و ارده ... با خود آورد. «جمال‌زاده»
  • بهاری

  صفت نسبی بهاری

ویرایش

اَردهِ

  1. مترادف «شوهره کسی بودن» در زبان فارسی، شوهرِشه، همسرِشه.
  2. یاخچه اَر دِ.
    شوهرِ خوبی است.

منابع

ویرایش
  • فرهنگ بزرگ سخن/ فرهنگ لغت معین/ فرهنگ شمس