حدئایت

فارسی

اسم

• ️🗣 /حَدّْئایَتْ/ 🌐 حدئا + یت

1. اسم گزارشی کُنادی کُنْئادین «حدیدن» (مفهوم حد داشتگی چیزی؛ حد داشتگی؛ محدودیت):

   💬 در پایتون ،بدلیل روش نگهداری عددهای صحیح init، هیچ حدئایتی در شمار رقم‌ها نَوُجودئاید (وجود ندارد).

هَمْصَدْرْهای «حدئایت»

همصدرها کُنادی گذشته کُنْمادین کُنادین کُناشْتین کُنْشادین کُنْفادین کُنْفاشْتین کُنْشِفادین کُنْخادین کُنْخاشْتین کُنْشُخادین گزارشی حدمیدیت حدیدیت حدشتیت - حدفتیت حدفشتیت - حدخدیت حدخشتیت - گزاری حدمادیت حدادیت حداشتیت - حدفادیت حدفاشتیت - حدخادیت حدخاشتیت - انگیزی حدماندیت حداندیت حدانشتیت حدشاندیت حدفاندیت حدفانشتیت حدشفاندیت حدخاندیت حدخانشتیت حدشخاندیت سببی حدماردیت حداردیت حدارشتیت حدشاردیت حدفاردیت حدفارشتیت حدشفاردیت حدخاردیت حدخارشتیت حدشخاردیت باعثی حدمژدیت حدژدیت حدژشتیت حدشژدیت حدفژدیت حدفژشتیت حدشفژدیت حدخژدیت حدخژشتیت حدشخژدیت کنون کُنْمادین کُنادین کُناشْتین کُنْشادین کُنْفادین کُنْفاشْتین کُنْشِفادین کُنْخادین کُنْخاشْتین کُنْشُخادین گزارشی حدمیت حدیت حدشیت - حدفیت حدفشیت - حدخیت حدخشیت - گزاری حدمایت حدایت حداشیت - حدفایت حدفاشیت - حدخایت حدخاشیت - انگیزی حدمانیت حدانیت حدانشیت حدشانیت حدفانیت حدفانشیت حدشفانیت حدخانیت حدخانشیت حدشخانیت سببی حدماریت حداریت حدارشیت حدشاریت حدفاریت حدفارشیت حدشفاریت حدخاریت حدخارشیت حدشخاریت باعثی حدمژیت حدژیت حدژشیت حدشژیت حدفژیت حدفژشیت حدشفژیت حدخژیت حدخژشیت حدشخژیت آینده کُنْمادین کُنادین کُناشْتین کُنْشادین کُنْفادین کُنْفاشْتین کُنْشِفادین کُنْخادین کُنْخاشْتین کُنْشُخادین گزارشی حدمینیت حدینیت حدشینیت - حدفینیت حدفشینیت - حدخینیت حدخشینیت - گزاری حدماینیت حداینیت حداشینیت - حدفاینیت حدفاشینیت - حدخاینیت حدخاشینیت - انگیزی حدمانینیت حدانینیت حدانشینیت حدشانینیت حدفانینیت حدفانشینیت حدشفانینیت حدخانینیت حدخانشینیت حدشخانینیت سببی حدمارینیت حدارینیت حدارشینیت حدشارینیت حدفارینیت حدفارشینیت حدشفارینیت حدخارینیت حدخارشینیت حدشخارینیت باعثی حدمژینیت حدژینیت حدژشینیت حدشژینیت حدفژینیت حدفژشینیت حدشفژینیت حدخژینیت حدخژشینیت حدشخژینیت کُنانْدی گذشته کُنْمادین کُنادین کُناشْتین کُنْشادین کُنْفادین کُنْفاشْتین کُنْشِفادین کُنْخادین کُنْخاشْتین کُنْشُخادین گزارشی حدمدندیت حددندیت حدشدندیت - حدفدندیت حدفشدندیت - حدخدندیت حدخشدندیت - گزاری حدمادندیت حدادندیت حداشدندیت - حدفادندیت حدفاشدندیت - حدخادندیت حدخاشدندیت - انگیزی حدماندندیت حداندندیت حدانشدندیت حدشاندندیت حدفاندندیت حدفانشدندیت حدشفاندندیت حدخاندندیت حدخانشدندیت حدشخاندندیت سببی حدماردندیت حداردندیت حدارشدندیت حدشاردندیت حدفاردندیت حدفارشدندیت حدشفاردندیت حدخاردندیت حدخارشدندیت حدشخاردندیت باعثی حدمژدندیت حدژدندیت حدژشدندیت حدشژدندیت حدفژدندیت حدفژشدندیت حدشفژدندیت حدخژدندیت حدخژشدندیت حدشخژدندیت کنون کُنْمادین کُنادین کُناشْتین کُنْشادین کُنْفادین کُنْفاشْتین کُنْشِفادین کُنْخادین کُنْخاشْتین کُنْشُخادین گزارشی حدمندیت حدندیت حدشندیت - حدفندیت حدفشندیت - حدخندیت حدخشندیت - گزاری حدماندیت حداندیت حداشندیت - حدفاندیت حدفاشندیت - حدخاندیت حدخاشندیت - انگیزی حدمانندیت حدانندیت حدانشندیت حدشانندیت حدفانندیت حدفانشندیت حدشفانندیت حدخانندیت حدخانشندیت حدشخانندیت سببی حدمارندیت حدارندیت حدارشندیت حدشارندیت حدفارندیت حدفارشندیت حدشفارندیت حدخارندیت حدخارشندیت حدشخارندیت باعثی حدمژندیت حدژندیت حدژشندیت حدشژندیت حدفژندیت حدفژشندیت حدشفژندیت حدخژندیت حدخژشندیت حدشخژندیت آینده کُنْمادین کُنادین کُناشْتین کُنْشادین کُنْفادین کُنْفاشْتین کُنْشِفادین کُنْخادین کُنْخاشْتین کُنْشُخادین گزارشی حدمینندیت حدینندیت حدشینندیت - حدفینندیت حدفشینندیت - حدخینندیت حدخشینندیت - گزاری حدماینندیت حداینندیت حداشینندیت - حدفاینندیت حدفاشینندیت - حدخاینندیت حدخاشینندیت - انگیزی حدمانینندیت حدانینندیت حدانشینندیت حدشانینندیت حدفانینندیت حدفانشینندیت حدشفانینندیت حدخانینندیت حدخانشینندیت حدشخانینندیت سببی حدمارینندیت حدارینندیت حدارشینندیت حدشارینندیت حدفارینندیت حدفارشینندیت حدشفارینندیت حدخارینندیت حدخارشینندیت حدشخارینندیت باعثی حدمژینندیت حدژینندیت حدژشینندیت حدشژینندیت حدفژینندیت حدفژشینندیت حدشفژینندیت حدخژینندیت حدخژشینندیت حدشخژینندیت

رده « گزارشی » عرفشته نشده. الگو:ردال خطا

ترجمه

اسم کنادی «حدئادن»

• انگلیسی: limitation (en)

فرانوشت

• اسم‌های پایانئاده (پایان یافته) به «ـیَت» برای اشاره به مفهوم اند؛ بعبارتی، برخلاف برخی از اسم‌های صدرامیک (برآمده از مصدر)، مانند «پوشال» که برای اشاریدن (اشاره کردن) به یه وسیله پوشاینده (پوشاننده) اند، آن‌ها برای اشاریدن به خود مفهوم یا خصلت یه فرایند (فعل) کارهشته بشوند (به کار برده می‌شوند)؛ مانند «کُنیَت» که برای اشاریدن (اشاره کرده) به مفهوم «انجام دهندگی» بهرشته بشود (استفاده می‌شود).