غو
فارسی
ویرایشریشهشناسی
ویرایشآوایش
ویرایش- [غَ]
اسم
ویرایشغو
- بانگ، فریاد.
- پس از دیدهگه دیدهبان کرد غو ..... که ای سر فرازان و گردان نو
- قو: قسمی قارچ خشک کرده که در آن از چخماق آتش افکنند و زود درگیرد.
منابع
ویرایش- فرهنگ لغت معین
- شاهنامه. ISBN 964-5566-35-5
ریشهشناسی ۲
ویرایشآوایش
ویرایش[غِ]
اسم
ویرایشغو
- به معنی بیرون انداختن یا فراری دادن است. گویش بهاری.
- سورِه نِه غو گسْسه بِلَیهَ.
- گله فراری بده بیآیند این طرف.
- سورِه نِه غو گسْسه بِلَیهَ.
برگردانها
ویرایش
|