فارسی ویرایش

ریشه لغت ویرایش

  • فارسی

آوایش ویرایش

  • /فِزِرت/

  اسم ویرایش

فزرت

  1. (عامیانه): زِرْت ؛ رمق، توانایی.

  مثال ویرایش

  1. فزرت كسی قمصور شدن:سخت عاجز و ناتوان شدن، از پا درآمدن.
  2. فزرتش قمصور شد: بکلی منکوب و مغلوب شد. (از فرهنگ فارسی معین )

واژه‌های مشتق شده ویرایش