فارسی ویرایش

ریشه لغت ویرایش

  • عربی

آوایش ویرایش

  • /مُتِحَتّم/

  صفت ویرایش

متحتم

  1. (قدیم): لازم، ضروری، حتمی.
    تعجیل در اجرای ماده آن مطالب لازم و متحتم است. «امیرنظام»
  2. آشکار، مبرهن.
  3. واجب کننده، لازم کننده. جمع متحتمین.

منابع ویرایش

  • فرهنگ لغت معین/ فرهنگ بزرگ سخن