فارسی

ویرایش

ریشه‌ لغت

ویرایش
  • پهلوی

آوایش

ویرایش
  • /هَفت/

هفت

  1. (ریاضی): عدد اصلی میان شش و هشت (۷).
  2. هُفت: دمی از آب، شربت ؛ شراب و مانند آن‌ها که فرو کشند، جرعه، قورت.
  3. هِفت: اندک خشکی‌ای که بعد از تری به هم رسند.

  استعاره

ویرایش
  1. هفت قلم آرایش کردن کنایه از: آرایش تمام، بزک کامل.
  2. هفت پادشاه را خواب دیدن کنایه از: به خواب عمیق فرو رفتن.
  3. هفت کفن پوساندن کنایه از: مدت‌ها پیش مردن.

––––

برگردان‌ها

ویرایش
ترجمه‌ها

منابع

ویرایش
  • فرهنگ لغت معین