روز: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱:
==فارسی==
[[پرونده:Sunny Day 2.JPG|بندانگشتی|312x312پیکسل|یک روز آفتابی زمستانی]]
===ریشهشناسی===
{{fa-regional|روز|روز|рӯз}}از پارسی میانه: [[𐭩𐭥𐭬]] (rōz [YWM]) یا [[𐭥𐭥𐭮]] (rōz) از پارسی باستان [[𐎼𐎢𐏂𐏃]] (raucah) از پیش-ایرانی: [[بازساخت:پیش-هندو-اروپایی/-rauc|-'''rauc'''*]] (مقایسه کنید با:اوستایی: [[𐬭𐬀𐬊𐬗𐬀𐬧𐬙]] (raočant-, “درخشیدن”), [[𐬭𐬀𐬊𐬗𐬀𐬵]] (raočah, “روشنایی; روز”)، بلخی: [[ρωσο]] (rōso, “روز”)، بلوچی: [[روچ]] (rōč, “خورشید; روز”)،پشتو: [[ورځ]]، سرخهای: [[رو]]، [[روز]]، سمنانی:[[روژ]]، [[رو]]، سنگسری: [[روژ]]،شهمیرزادی: [[رو]]، [[روز]]، کردی کرمانجی: [[roj]] (“خورشید; روز”), [[ron]] (“درخشیدن”)، کردی سورانی: [[ڕۆژ]] (řoj, “روز”)، کردی اورامی:[[ڕو]] (řo)، گیلکی: روز و وخانی: [[ږوج]] (شعله، اخگر) ) پیش-هندو-اروپایی: [[بازساخت:پیش-هندو-اروپایی/-lewk|-lewk*]] (روشن) (مقایسه کنید با: lux در لاتین، रोचते (rocate) در سنسکریت، лоуча (luča, “پرتو”) در اسلاوی کهن کلیسایی، լուսն (lusn) در ارمنی کهن و [[light]] در انگلیسی).
===
* {{آیپا|/ɾuːz/|/ɾoːz/}}
* [[پرونده:Fa-روز.ogg|بندانگشتی]]ایرانی:
{{هجاوندی|روز}}
* {{سمپا|rūz}}
=== اسم ===
* '''روز'''
# آن مدت از زمان که بواسطه ٔ نور آفتاب روشن بود، یعنی مدتی که آفتاب بر این کره ٔ ما می تابد. (ناظم الاطباء). مدت زمان طلوع آفتاب تا غروب آن . (از بهارعجم ) (از آنندراج ). مقابل شب . (بهار عجم ) (آنندراج ). بیست وچهار ساعت شبانه روز. (ناظم الاطباء). ۞ روز را معنیهای مختلف است : نخست روز علمی و آن عبارت است از گردش زمین بر محور خود. دوم روز سیاسی و آن عبارت از شروع و انتهایی است که بتوسط رسوم و قوانین هر مملکت تعیین یافته است چنانکه روز عبرانیان از عصر و روز بابلیان از طلوع آفتاب و روز اروپاییان از نصف شب شروع میشود. سوم روز عام بر حسب عرف و عادت عبارت از مدتی است که آفتاب را توان دید و ظاهر است . (از قاموس کتاب مقدس ).روزهای بهار و تابستان طولانی و روزهای پاییز و زمستان کوتاه است . در اول فروردین و مهر، شب و روز با هم مساوی است . {{wikipedia|lang=fa|sc=fa-Arab}}
# '''''روزهای ایرانیان''''': در ایران قدیم روزهای ماه هرکدام نامی مخصوص داشته است . کریستنسن می نویسد: ماه زردشتیان سی روز داشته و هر روزی بنام خدایی بوده است در آخر فصل اول کتاب بندهشن نام این سی روز درج شده است . (از ایران در زمان ساسانیان ترجمه ٔ رشید یاسمی ص 180). نامهای دوازده ماه ایرانی ، نیز نام دوازده روز از روزهای ماه است . بعقیده ٔ آقای تقی زاده اسامی روزهای ماه نسبت به اسامی ماهها بظاهر تازه تر است و باحتمال بسیار، در دوره های بعد معمول شده است . رجوع به گاه شماری در ایران قدیم ص 121 شود. نامهای سی روز ماه بترتیب زیر است :1 - اوهرمزد یا اورمزد یا هرمز یا هرمزد.2- بهمن یا وهمن . 3- اردوهشت یا اردیبهشت . 4- شهریور. 5- سفندارمذ یا سپندارمذ. 6- خرداد یا خورداذ. 7-مرداد یا امرداذ. 8- دی بآذر یا دین بآذر . 9- آذر . 10- آبان . 11- خور یا خورشید. 12- ماه . 13- تیر یاتشتر. 14- گوش یا جوش . 15- دی بمهر یا دین بمهر. 16- مهر. 17- سروش . 18- رشن . 19- فروردین . 20- بهرام یا وهرام یا وهران . 21- رام . 22- باد یا واذ. 23- دی بدین یا دین بدین . 24- دین . 25- ارد. 26- اشتاد. 27- آسمان . 28- زامیاد یا زامداذ. 29- مهراسفند یا ماراسفند یا مانترسفند یا مهرسپند. 30- انیران . (از یشتها تألیف ابراهیم پورداود ج 1 ص 16، 17) (گاه شماری در ایران قدیم ص 201، 202) (ایران در زمان ساسانیان ص 181).
# '''''اسامی روزهای هفته''''' بدین شرح است : [[شنبه]] ، [[یکشنبه]] ، [[دوشنبه]] ، [[سه شنبه|سهشنبه]] ، [[چهارشنبه]] ، [[پنجشنبه]] و [[جمعه]]
# اعتدال ربیعی . (ناظم الاطباء).
# بمعنی روزگار است که کنایه از فرصت باشد چنانکه گویند: امروز روز فلانی است یعنی روزگار فلانی است و فرصت از اوست . (برهان قاطع)
# وقت . زمان . هنگام
# عمر. زندگی . حیات
# بمجاز، آفتاب . (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج )
# بمجاز، حال و حالت . (دهخدا ): او مرا باین روز نشاند. (دهخدا ).
# مقیاس مسافت و راه در قدیم . (دهخدا ): از نیشابور تا قائن نه روز راه است . (دهخدا ).
# بمجاز، مرگ . اجل . (دهخدا )
# چهره . روی . (ناظم الاطباء).
# بمجاز، بخت .
# نیکبختی . طالع نیک . (ناظم الاطباء)
==== گواهها: ====
* بچشمت اندر بالار ننگری تو بروز/ بشب بچشم کسان اندرون ببینی کاه (رودکی)
* شما زین سخن بسته دارید لب / که روز آید ار چه دراز است شب (فردوسی)
* عید تو فرخ و روز تو بود فرخنده / روز آن فرخ وفرخنده که گوید آمین (فرخی)
* از نشابور حرکت کردیم پس از عید دوازده روز، نامه رسید از حاجب علی قریب . (تاریخ بیهقی ).این روز تا بشب کسانی که بترسیده بودندی می آمدندی ونثارها می کردند. (تاریخ بیهقی ). روز چهارشنبه ... امیر مظالم کرد روزی سخت بزرگ و بانام و حشمت تمام . (تاریخ بیهقی ).
* بدانش گرای و در این روز پیری / برون افکن از سر خمار شبانه (ناصرخسرو)
* مفرمای هیچ آدمی را مجرگ / چنین گفت هارون مرا روز مرگ (ابوشکور)
* یکی نره شیر است روز شکار/ یکی پیل جنگی گه کارزار (فردوسی)
* گفتند ترا با این حکایت چکار! چرا نخوانی آنکه شاعر گوید و آن این است ... گفتم الحق روزاین صوت است . (تاریخ بیهقی ).
* محمدت خر که روز اقبال است / مکرمت کن که روز امکان است (مسعودسعد)
* چه شکر گویمت ای خیل غم عفاک ﷲ / که روز بیکسی آخر نمیروی ز سرم (حافظ)
* همان روز تو ناگهان بگذرد/ در توبه بگزین و راه خرد (فردوسی)
* چو روز ما همی بر ما نپاید/ در او بیهوده غم خوردن چه باید (ویس و رامین ).
* از بوسعید دبیرش این باب شنودم پس از آنکه روز علی بپایان آمد. (تاریخ بیهقی ).در این منصور شرارتی و زعارتی بود بجوانی روز گذشته شد. (تاریخ بیهقی ).
* و گرجز بر این رای رانی سخن/ بدان کآمدت روز روزی به بن (گرشاسب نامه ).
* چو برزد سر از کوه رخشنده روز/ پدید آمد آن شمع گیتی فروز (فردوسی)
* بگونه ٔ شب روزی برآمد از سر کوه / که هیچگونه بر او کارگر نگشت بصر (فرخی)
* روز برآمد بلند ای پسر هوشمند / گرم بود آفتاب خیمه برویش ببند (سعدی)
* چو روزش فراز آمد و بخت شوم / شد آن ترک پولاد برسان موم (فردوسی)
* چو برگرددت روز یار توام / بگاه چرا مرغزار توام (فردوسی)
=== اشتقاقات و اصطلاحات: ===
# درروز ؛ برفور. دروقت . در همان روز : چون جواب بر این جمله یافتم ... درروز از سپاهان حرکت کردیم . (تاریخ بیهقی ). آن ملک نامه ٔ فیروز بقبول تلقی فرمود و درروز اختیار حکیمی فاضل و طبیبی کامل نمود و بجانب فیروز روانه فرمود. (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ).
# دگر روز . رجوع به دیگرروز در همین ترکیبات شود.
# دیرینه روز ؛ سالخورده . مسن
# دیگر روز (دگر روز) ؛ فردا. (یادداشت مؤلف ): پس چون دیگر روز بود قریش نیامدند. (ترجمه ٔ تاریخ طبری ). دیگر روز لشکر برگرفت و روی باز مدینه نهاد. (ترجمه ٔ تاریخ طبری ).
# روز از روز بتر بودن ؛ افزونی گرفتن بدبختی .
# روز برگشتن ، روز برگشته شدن ؛ از جاه و مقام افتادن . تیره روز شدن . بخت برگشتن :
# روز بشام بردن ؛ روز را بپایان رسانیدن :
# روز بشب آوردن ؛ گذراندن و بسر آوردن روز. (از آنندراج ). روز را بپایان رسانیدن :
# روز بشب کردن ؛ کنایه از گذراندن و بسر آوردن روز است . (از آنندراج ) :
# روز بلند گشتن ؛ طولانی و دراز شدن روز :
# روز به آخر رسیدن ؛ بپایان آمدن روز.|| کنایه از بپایان آمدن عمر است .
# روز به نیمه رسیدن ؛ فرارسیدن موقع ظهر.
# روز تعطیل ؛ روزی که کار تعطیل است . روزی که ادارات و مدارس و مؤسسات تعطیل است .
# روز تنگ ؛ روزجنگ . (ناظم الاطباء).
# روز حسین ؛ ایام عزاداری حسین بن علی (ع ). (از ناظم الاطباء).
# روز در محنت گذار ؛ کنایه از مسافر. (از فرهنگ یوسف و زلیخای جامی از آنندراج ).
# روز سیاه ؛ روز ماتم .(ناظم الاطباء).|| روز غم و زاری . (ناظم الاطباء).|| روز محنت وزحمت . (ناظم الاطباء).
# روز شیرینی خوران ؛ روزی که دختری را بنام پسری نامزد کنند و آن پیش از عقد باشد :
# روز کار ؛ روز کوشش و روز میدان . (از آنندراج ). روز جنگ .|| روزی که مخصوص کار و کسب است ، مقابل تعطیل و بیکاری .
# روز کسی بودن ؛ دوره ٔ پیشرفت و ترقی کسی بودن :
# روز کسی سیاه یا سیه شدن ؛ کنایه از بدبخت و بیچاره شدن وی :
# روز نُبُوَّتی ؛ عبارت از یک سال است چنانکه سال نبوتی 360 سال است . (از قاموس کتاب مقدس ).
# تاره بروز نمودن کسی را ؛ روزش را شب کردن :
# سرآمدن روز ؛ بپایان رسیدن عمر :
# نوروز ؛ نخستین روز سال که جشن باشد و کنایه از هر روز فرخنده نیز هست . رجوع به «نوروز» شود.
# نیکروز ؛ بهروز، نیکبخت
# نیکروزی ؛ بهروزی . نیکبختی :
# نیمروز ؛ ظهر. وسط روز :
# یک روز ؛ زمانی . وقتی :
# روز آدینه
# روزاروز
# روز ازل
# روز استفتاح
# روزافروز
# روزافزای، روزافزون
# روزافکن
# روز الست
# روز امید و بیم
# روزانه
# روزآور
# روز باران
# روزبازار
# روز بازپرس
# روز بازپسین
# روز بازخواست
# روز بازی
# روز بتر
# روزبخش
# روزبخیر
# روز بد
# روزبروز
# روز بزرگ
# روز پسین
# روز خوش
# روز شمار
# روز مبادا
# روز میدان ،
# روزنامه
# روز نبرد
# روز نجومی
# روز ننگ و نام
====برگردانها====
{{برگردان-بالا}}
سطر ۳۴ ⟵ ۱۳۲:
[[رده:اسمهای فارسی]]
[[رده:اسمهای پهلوی]]
[[az:روز]]
|