فارسی

ویرایش

(کَ دِ)

صفت مفعولی

ویرایش
  1. حفر شده.
  2. بیرون کشیده شده.
  3. خندق، گودال، حفره، چاه.
  4. امرد، مفعول.

منابع

ویرایش
  • فرهنگ لغت معین

(کُ دِ)

  1. چوب ستبری که بر پای مجرمان و اسیران می‌بستند.
  2. هیزم، هیمه.
  3. قسمت پایین درخت.
  4. یکی از فنون کُشتی.
  5. مکانی در زیرزمین خانه که دریچه‌ای به چاه آب آشامیدنی یا قناتهای گذرنده از زیر خانه‌ها داشت و از طریق آن باد خنک به درون کنده می‌وزید. معمولاً کنده را به صورت دستی در زیرزمین خانه می‌کندند و مواد غذایی را درون آن نگهداری می‌کردند.

منابع

ویرایش
  • فرهنگ لغت معین
  1. قطعه بزرگی از یک درخت
  2. آن‌چه کنده شده است (از کندن)

برگردان

ویرایش

انگلیسی: log

برگردان‌ها

ویرایش
انگلیسی
timber