انگلیسی

ویرایش
  1. بی‌خیالی، بی‌قیدی
    They drank and smoked with reckless abandon (با بی‌خیالی کامل شراب خوردند و سیگار کشیدند)
    He spent money with careless abandon (با خیال آسوده پول خرج می‌کرد)
  1. ترک کردن، رها کردن
    The baby had been abandoned by its mother (نوزاد توسط مادرش رها شده بود)
    We have been abandoned to our fate (ما را به سرنوشتمان سپرده بودند)
    Snow forced many drivers to abandon their vehicles (برف رانندگان را به مجبور به ترک خودروهایشان کرد)
  2. متوقف کردن، دست کشیدن از، ول کردن
    They abandoned the match because of rain (مسابقه را به خاطر باران متوقف کردند)
    We had to abandon any further attempt at negotiation (باید مذاکرات بیشتر را نیمه‌کاره رها می‌کردیم)
  3. (در چیزی) غرق شدن، (خود را) دست کسی سپردن، تسلیم یک احساس شدن
    He abandoned himself to despair (خودش را تسلیم ناامیدی کرد)
    She abandoned herself to grief (دچار غم عمیق شد)
  4. رها کردن یک باور و عقیده
    Rescuers had abandoned all hope of finding any more survivors (ناجیان امیدشان را برای نجات بازماندگان از دست دادند)
    The country abandoned its political leaders (کشور رهبران سیاسی خود را کنار گذاشت)
    This principle has now been effectively abandoned (این اصل عملا طرد شده است)