- بیخیالی، بیقیدی
- They drank and smoked with reckless abandon (با بیخیالی کامل شراب خوردند و سیگار کشیدند)
- He spent money with careless abandon (با خیال آسوده پول خرج میکرد)
- ترک کردن، رها کردن
- The baby had been abandoned by its mother (نوزاد توسط مادرش رها شده بود)
- We have been abandoned to our fate (ما را به سرنوشتمان سپرده بودند)
- Snow forced many drivers to abandon their vehicles (برف رانندگان را به مجبور به ترک خودروهایشان کرد)
- متوقف کردن، دست کشیدن از، ول کردن
- They abandoned the match because of rain (مسابقه را به خاطر باران متوقف کردند)
- We had to abandon any further attempt at negotiation (باید مذاکرات بیشتر را نیمهکاره رها میکردیم)
- (در چیزی) غرق شدن، (خود را) دست کسی سپردن، تسلیم یک احساس شدن
- He abandoned himself to despair (خودش را تسلیم ناامیدی کرد)
- She abandoned herself to grief (دچار غم عمیق شد)
- رها کردن یک باور و عقیده
- Rescuers had abandoned all hope of finding any more survivors (ناجیان امیدشان را برای نجات بازماندگان از دست دادند)
- The country abandoned its political leaders (کشور رهبران سیاسی خود را کنار گذاشت)
- This principle has now been effectively abandoned (این اصل عملا طرد شده است)