abasement
- خواری، پستی
- Robert was disgusted at the abasement of those people (رابرت از پستی آن افراد نفرت داشت)
- He flung himself face downward on the ground in an agony of abasement (از شدت خواری سرش را پایین انداخت)
- تحقیر
- It was an abasement I will never forget (این تحقیری بود که هرگز فراموش نمیکنم)
- My abasement is my exaltation (برای من تحقیر نوعی تمجید است)
- He sat with his eyes fixed, in the depths of abasement (او با چشمان خیره حاکی از تحقیر نشست)
- (روانشناسی) خواری طلبی