1. خجل، شرمنده، شرمسار
    this speech abashed and terrified him (این سخنان او را شرمسار و وحشت‌زده کرد)
    Robert stood there abashed, and gave Mary the flowers (رابرت آنجا ایستاد و گلها را به ماری داد)
    Robert is dreadfully abashed, and his mouth opens (رابرت شدیدا ترسیده است و دهانش باز شده)