فارسی ویرایش

ریشه‌ لغت ویرایش

  • پهلوی

آوایش ویرایش

  • /آزَرم/

  اسم ویرایش

آزرم

  1. شرم، حیا.داد، انصاف. رفق، مدارا. شفقت، رحم. حرمت، عزت. مهر و محبت. طرفداری، جانب داری، رودربایستی. فضیلت، تقوی. یاد، ذکر. اندیشه، دل مشغولی. تاب، طاقت. سلامت، راحت. اندوه، غم. ظاهر، آشکارا. نکبت.
    غلیان روح کودکی بر آزرمش چیره شد. «شهری»

برگردان‌ها ویرایش

منابع ویرایش

  • فرهنگ لغت معین/ فرهنگ بزرگ سخن