فارسی

ویرایش

ریشه لغت

ویرایش
  • فارسی

آوایش

ویرایش
  • /آشام/

آشام

  1. بن مضارع آشامیدن. جزء پسین بعضی کلمه‌های مرکّب، به معنی آشامنده.
    خون‌آشام، دُرد‌آشام، زهرآشام.
  2. (فیزیک): جذب.
  3. (قدیمی): نوشیدنی، شربت. غذای اندک. غذای رقیق که جنبه دارویی داشته و به بیمار می‌داده‌اند.

برگردان‌ها

ویرایش
ترجمه

منابع

ویرایش
  • فرهنگ لغت معین/ فرهنگ بزرگ سخن/ فرهنگ شمس