آلت
فارسی
ویرایشریشه لغت
ویرایش- عربی
آوایش
ویرایش- /آلَت/
اسم
ویرایشآلت
- آنکه وسیله انجام دادن کاری است. ابزار، وسیله. سبب، مایه. عضو، اندام.
- (مجاز): آنکه بدون فکر و اراده از دیگری اطاعت میکند و ندانسته وسیله برآورده شدن خواستهای او قرار میگیرد.
- عضوی از بدن. اندام تناسلی مرد یا زن.
- در نجاری، قطعات باریک تخته یا فلز که در شیشهخور پنجره یا آرایش در و سقف بکار میرود.
- زین و برگ اسب. جوشن جنگجو.
- همه مهر جویید و افسون کنید/ ز تن آلت جنگ بیرون کنید «فردوسی»
برگردانها
ویرایشمنابع
ویرایش- فرهنگ لغت معین/ فرهنگ شمس/ شاهنامه