فارسی

ویرایش

ریشه لغت

ویرایش
  • فارسی

آوایش

ویرایش
  • /اِحاله/کردن/

  مصدر فعل متعدی

ویرایش

احاله‌کردن

  1. احاله.
  2. (حقوق): احاله.
    پرونده به دادگاه دیگری احاله شد.

منابع

ویرایش
  • فرهنگ بزرگ سخن