(اِ فِ)

فارسی ویرایش

ریشه‌شناسی ویرایش

مصدر لازم ویرایش

برانداخته شدن، به هم خوردن، برهم زده شدن (عقد بیع یا نکاح)

  1. کار باز افتادن.

(اِم

صفت ویرایش

  1. بهم خوردگی، باز افکندگی.

منابع ویرایش

  • فرهنگ لغت معین