فارسی

ویرایش

ریشه‌ لغت

ویرایش

آوایش

ویرایش
  • /بٰاب/

باب

  1. در، دروازه.
  2. بخشی از کتاب.
  3. تنگه میان دو خشکی.
  4. واحدی برای شمارش خانه و مغازه.
  5. قسم، گونه.
  6. باره، خصوص: در باب فلانی.
  7. بارگاه سلطان.
  8. بابا، بابو، پدر.
  9. دکتر کزازی در مورد واژه ی " باب" می نویسد : ( ( باب واژه ای است پارسی به معنی پدر و ریختی از " بابا" ؛ این واژه با " پاپ " و " پاپا" در زبان های اروپایی سنجیدنی است و بر پایه ی انگاره ای در زبانشناسی ، می تواند بود که در بنیاد از زبان کودکان بر آمده باشد . ) ) ( ( نه ماند بر و بوم و نه مام و باب شود پست رودابه با رودآب ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 434 . )
  1. درخور، شایسته، لایق.
  1. مرسوم، معمول. باب‌طبع: مطابق طبع.
  1. باب دندان: هر چیز موافق با ذوق، غذای مطابق سلیقه.

زبان دیگر

ویرایش

ریشه لغت

ویرایش
  • بهاری

آوایش

ویرایش
  • /بٰاب/

باب

  1. منسوب به بابه، حریف، مدعی، گاهی موارد هم دشمن.
    سَنَنهَ بابَین بَیَع؟.
    به تو چه حریفی مگر؟.

واژه‌های مشتق شده

ویرایش

––––

برگردان‌ها

ویرایش
ترجمه

منابع

ویرایش
  • فرهنگ لغت معین
  • نامه ی باستان ، جلد اول