خدمت
(خِ مَ)
فارسی
ویرایشریشهشناسی
ویرایش- اوستایی
واژه خدمت: کلمه اوستایی هَدِمه ( منسوب به خانه ) است که معادل کلمه اوستایی مانیه ( کارگر و نوکر خدمت کننده در مان=خانه ) است. از آنجایی که حرف "ه"ِ اوستایی در سر کلمات در پهلوی تبدیل به حرف "خ" میشده است نظیر هوو اوستایی که در پهلوی تبدیل به خوپ ( خوب ) شده است، لذا هَدِمه می بایست در پهلوی خدمه تلفظ میگردید و لاجرم همین کلمه است که اعراب مهاجر و حاکم آن را حالت جمع کلمه مفروض خادم گرفته و کلمهً مخدوم را نیز از تصریف آن به صورت اسم مفعول ساخته اند
صفت
ویرایش- بندگی، چاک
ریشه
ویرایش(عا.)
خدمت نظام وظیفه. ؛ ~ به کران بردن به پایان رساندن خدمت، کامل کردن خدمت. ؛ ~ (کسی)
- رسیدن کنایه از: الف - دیدار کردن با کسی. ب - کسی را به شدت تنبیه کردن.
منابع
ویرایش- فرهنگ لغت معین
برگردانها
ویرایش- ایتالیایی
اسم
ویرایش- انگلیسی
- service
- office
- ministration
- duty
- attendance
- servitude
- serve
- public service
- on duty
- obliging
- ministrant
- minister
- desertion
- conscription
- walking ticket
- walking papers
- wait upon
- wait on
- slacker
- selective service
- rewardable
- off duty
- feudality
- enlisted
- stand by
- inductee
- emeritus
- yeoman's service
- peonage
- hierodule
- soccage
- socage
- votaress
- antigone