فارسی

ویرایش

ریشه شناسی

ویرایش

پهلوی

واژه داغ
معادل ابجد 1005
تعداد حروف 3
تلفظ dāq
نقش دستوری صفت
ترکیب (صفت) [پهلوی: dāk]
مختصات (ص .)
آواشناسی dAq
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع واژگان مترادف و متضاد

آوایش

ویرایش
  • [داغ]

داغ

  1. بسیار گرم، سوزان.
  2. (مجاز): پررون.
  3. در گویش گنابادی یعنی ننگ ، زدن علامت بردگی یا مالکیت بر بدن انسان یا حیوان ، غصه در مرگ عزیزان داشتن ، عذاب و شکنجه ، دل شکستگی و درد فراق و در بعضی مواقع به معنای تازه یا جدید و یا پرسود است
  1. هیجان‌انگیز، داغ دل کسی را تازه کردن باعث یادآوری و تجدید غم کسی شدن که او در گذشته تحمل کرده.

 استعاره

ویرایش
  1. داغ چیزی را بر دل کسی گذاشتن، کسی را از داشتن چیز دلخواهش محروم کردن.
  2. داغ پیشانی که به سبب سجده کردن بسیار عارض می‌گردد.
  1. کوه، جبل.

پهلوی

ویرایش
  1. سوزاندن جایی از بدن حیوان یا برده با آهن تفته و مانند آن.
  2. مصیبت، بدبختی، داغ‌دل.

واژه‌های مشتق شده

ویرایش

––––

برگردان‌ها

ویرایش
ترجمه

منابع

ویرایش
  • فرهنگ لغت معین
  • واژگان مترادف و متضاد