فارسی

ویرایش

ریشه شناسی

ویرایش
  • فارسی

آوایش

ویرایش
  • [در/پیوستن]

درپیوستن

  1. پيوستن. متصل شدن، وصل کردن، ملحق شدن، متحد کردن. (ناظم الاطباء)
  2. تلفق: لَوغ: درپيوستن به کسی . (از منتهی‌الارب)
  3. ترکیب.
  4. چسبيدن.
  5. ادامه دادن.
  6. آغاز کردن به نبرد. اقدام به جنگ کردن. شروع کردن به پيکار. به جنگ پرداختن. با هم به جنگ درآويختن.

واژه‌های مشتق‌شده

ویرایش
  • نام مفعول: درپیوسته
  • درپيوستن به کسی: به ياری او آمدن. يار او شدن. ملحق شدن به او: و رستم بن قارن را چون ديالم در پيوستند. (تاريخ طبرستان)
  • درپيوستن جنگ (حرب).
  • درانداختن جنگ. درگرفتن آن. (يادداشت مرحوم دهخدا)
  • درپيوستن سخن يا حديث يا مناظره: آغاز کردن آن. در حديث يا مناظره آمدن. سخن سرکردن.
  • درپيوستن فصل يا تاريخ ; منظم ساختن آن . مبوب کردن آن . تحرير کردن آن . نگاشتن آن . و بنده خواست که اين فصول و تواريخ عرب و حضرت و... در پيوندد و بترتيب روزگار و احوال هر قرنی ايراد کند. (فارسنامه ابن البلخي چ اروپا ص 113)