درپیوستن
فارسی
ویرایشریشه شناسی
ویرایش- فارسی
آوایش
ویرایش- [در/پیوستن]
مصدر
ویرایشدرپیوستن
- پيوستن. متصل شدن، وصل کردن، ملحق شدن، متحد کردن. (ناظم الاطباء)
- تلفق: لَوغ: درپيوستن به کسی . (از منتهیالارب)
- ترکیب.
- چسبيدن.
- ادامه دادن.
- آغاز کردن به نبرد. اقدام به جنگ کردن. شروع کردن به پيکار. به جنگ پرداختن. با هم به جنگ درآويختن.
واژههای مشتقشده
ویرایش- نام مفعول: درپیوسته
- درپيوستن به کسی: به ياری او آمدن. يار او شدن. ملحق شدن به او: و رستم بن قارن را چون ديالم در پيوستند. (تاريخ طبرستان)
- درپيوستن جنگ (حرب).
- درانداختن جنگ. درگرفتن آن. (يادداشت مرحوم دهخدا)
- درپيوستن سخن يا حديث يا مناظره: آغاز کردن آن. در حديث يا مناظره آمدن. سخن سرکردن.
- درپيوستن فصل يا تاريخ ; منظم ساختن آن . مبوب کردن آن . تحرير کردن آن . نگاشتن آن . و بنده خواست که اين فصول و تواريخ عرب و حضرت و... در پيوندد و بترتيب روزگار و احوال هر قرنی ايراد کند. (فارسنامه ابن البلخي چ اروپا ص 113)