دهقان
فارسی
ویرایشریشه لغت
ویرایش- عربی
آوایش
ویرایش- /دِه/قان/
صفت نسبی
ویرایشدهقان
- صاحب ده. روستایی، کشاورز. جمع: دهقانان، دهاقنه، دهاقین.
- نگر تا سخنگوی دهقان چه گفت/ که راز دل آن دید کاو دل نهفت «فردوسی»
- (قدیم): ایرانی، حافظ سنن و روایات ایرانی.
برگردانها
ویرایشترجمه | ||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|
منابع
ویرایش- فرهنگ لغت معین/ فرهنگ بزرگ سخن/ فرهنگ شمس
زبان دیگر
ویرایشریشه لغت
ویرایش- زبان معیار باستان
آوایش
ویرایش- /دِق/آن/
اسم مرکب
ویرایشدهقان
- ممکن است حرف ه اضافه شده باشد، و بدون آن به معنی دق کردن، یا از دق جان بجان آفرین تسلیم کردن، دقمرگ شدن است.
- بدین سبب روستائیان قدیم به دقان شهره شدند که حتی در عمرشان یک روز خوش هم نداشتند و این بیشتر بخاطر غارت دسترنج یکساله توسط حاکم، ارباب، گزمه، مامور مالیات و انواع و اقسام مدیران رسمی و غیر رسمی و بوروکراسی قدیم بود.