فارسی ویرایش

ریشه لغت ویرایش

  • عربی

آوایش ویرایش

  • /دِه/قان/

  صفت نسبی ویرایش

دهقان

  1. صاحب ده. روستایی، کشاورز. جمع: دهقانان، دهاقنه، دهاقین.
    نگر تا سخنگوی دهقان چه گفت/ که راز دل آن دید کاو دل نهفت «فردوسی»
  2. (قدیم): ایرانی، حافظ سنن و روایات ایرانی.

برگردان‌ها ویرایش

منابع ویرایش

  • فرهنگ لغت معین/ فرهنگ بزرگ سخن/ فرهنگ شمس

زبان دیگر ویرایش

ریشه لغت ویرایش

  • زبان معیار باستان

آوایش ویرایش

  • /دِق/آن/

  اسم مرکب ویرایش

دهقان

  1. ممکن است حرف ه اضافه شده باشد، و بدون آن به معنی دق کردن، یا از دق جان بجان آفرین تسلیم کردن، دق‌مرگ شدن است.
    بدین سبب روستائیان قدیم به دقان شهره شدند که حتی در عمرشان یک روز خوش هم نداشتند و این بیشتر بخاطر غارت دسترنج یکساله توسط حاکم، ارباب، گزمه، مامور مالیات و انواع و اقسام مدیران رسمی و غیر رسمی و بوروکراسی قدیم بود.