فارسی

ویرایش

ریشه شناسی

ویرایش
  • نیاهندوایرانی

آوایش

ویرایش
  • [دِق]

دق

  1. افسردگی، ناتوانی، و نزاری شدید که بر اثر اندوه به وجود می‌آید. دق کردن‌.
  2. دِقْ :(degh) در گویش گنابادی یعنی دلتنگی ، افسردگی ، غم هجران ، مردن از دوری معشوق
  3. دَقْ :(dagh) در گویش گنابادی یعنی تپه

اسم صوت

ویرایش

دَقّ

  1. صدایی که از برخورد دو جسم محکم به یکدیگر یا در زدن ایجاد می‌شود؛ تق

ریشه‌شناسی۲

ویرایش
  • عربی

مصدر متعدی

ویرایش
  1. کوبیدن، کوفتن.

(دِ ق یا قّ)

  1. باریک.
  2. اندک، کم.

(دَ)

  1. دک: خواستن، سؤال کردن، گدایی کردن.

واژه‌های مشتق شده

ویرایش

منابع

ویرایش

––––

برگردان‌ها

ویرایش
ترجمه