فارسی

ویرایش

ریشه لغت

ویرایش
  • پهلوی

آوایش

ویرایش
  • /سَرْو/

سَرو

  1. درختی است مخروطی شکل که در نواحی کوهستانی شمال ایران می‌روید، سرو آزاد، سرو سهی، زاد سرو هم گفته‌اند.
  2. نام شاه یمن در زمان فریدون در شاهنامه.
    چنین گفت کاین شهریار یمن/ سر انجمن سرو سایه فکن «شاهنامه»

سُرو

  1. شاخ جانوران، شاخک حشرات.
  2. پیاله شراب.

برگردان‌ها

ویرایش
ترجمه
  • فرهنگ لغت معین/ شاهنامه