سرو
فارسی ویرایش
ریشه لغت ویرایش
- پهلوی
آوایش ویرایش
- /سَرْو/
اسم ویرایش
سَرو
- درختی است مخروطی شکل که در نواحی کوهستانی شمال ایران میروید، سرو آزاد، سرو سهی، زاد سرو هم گفتهاند.
- نام شاه یمن در زمان فریدون در شاهنامه.
- چنین گفت کاین شهریار یمن/ سر انجمن سرو سایه فکن «شاهنامه»
اسم ویرایش
سُرو
- شاخ جانوران، شاخک حشرات.
- پیاله شراب.
برگردانها ویرایش
ترجمهها
|
- فرهنگ لغت معین/ شاهنامه