صحنه
(صَ نَ یا نِ)
عربی
ویرایش- صحنة
اسم
ویرایش- زمین هموار.
- در فارسی به معنای محل نمایش نمایشنامه.
- کوچک ترین واحد کامل فیلم که مجموعهای است از یک سلسه نما که به دنبال یکدیگر میآیند و تشکیل یک واقعه را مید
فارسی
ویرایشریشهشناسی
ویرایش- منظرهای واقعی یا خیالی که رویدادی را نشان میدهد.
منابع
ویرایش- فرهنگ لغت معین
برگردانها
ویرایش
|
- ایتالیایی
اسم
ویرایشاسم
ویرایش- انگلیسی
- stage
- scene
- arena
- stagy
- shipboard
- shambles
- scenic
- scenery
- scenarist
- ring
- proscenium
- parquet
- miseenscene
- histrionics
- field of honor
- cockpit
- theatricalize
- stagestruck
- stagehand
- bullring
- theater in the round
- stagecraft
- showboat
- play
- offstage
- exeunt
- backdrop
- go off
- forestage
- fly gallery
- exit
- stage fright
- stage set
- spotlight
- footlights
- limelight
- dress rehearsal