فرا
(فَ)
فارسی
ویرایشریشهشناسی
ویرایش- فراء
اسم
ویرایش- گورخر.
منابع
ویرایش- فرهنگ لغت معین
(فَ)
اوستایی
ویرایش(پ ی ش.)
- بر سر فعل درآید و آن در اصل به معنی به، به سوی، در باشد: فرارو.
حرف اضافه
ویرایش- نزد، نزدیک: فرااو رفتم.
- به، با.
- سوی، جانب.
صفت
ویرایش- بلند، عالی.
- در میان: فراچنگ.
- دورتر یا بالاتر: فرا
ریشهشناسی
ویرایش- پیرامون، گرداگرد: فرابار.
منابع
ویرایش- فرهنگ لغت معین
(فَ رّ)
ریشهشناسی
ویرایش- فرُاء
صفت
ویرایش- پوستین دوز، پوستین فروش.
- پوست پیرا، واتگر.
منابع
ویرایش- فرهنگ لغت معین
برگردانها
ویرایش- انگلیسی
- ultra
- transpicuous
- transmountain
- transmontane
- transmit
- transmission
- transmarine
- surround
- suffuse
- process
- lick
- learn
- intake
- insphere
- forereach
- comprehensive
- comprehend
- called
- call
- trepass
- transmittable
- transmissive
- transmissibility
- transmigrate
- ingurgitate
- calling program
- called program
- call statement
- transmitter