لک
اسم خاص
ویرایشنام قوم و عشایر از قوم لر که به گویشی از لکی صحبت میکنند.[۱][۲][۳][۴]
فارسی
ویرایشریشهشناسی
پهلوی
واژه ملی و ملت این واژه را عرب از ملکوتا سریانی گرفته و خود سریانی ها آن را از آریایی ها در زمان زیر دست و زیر فرمان بودنشان گرفتند:
واژه آریایی *لِک lek ( در پهلوی lekā ) همخانواده با location انگلیسی و loka در سنسکریت به معنای سرزمین اقلیم بوم زمین است که از آن واژه مَلِک ( مَه=بزرگ لِک=سرزمین ) به معنای سلطان را ساخته اند.
واژه مملکت ( مام=بدنه - تمام لِک=ملت ات ) به معنای امپراتوری یا شاهنشاهی است که از پیوستن چندین ملت شکل میگیرد ( مام میهن=تمامیت میهن ) . در سنسکریت loka लोक در بلوچستان واژه mahlk مہلوک همتای واژه ملت هستند.
عرب از مَلِک واژه ملوک و از مملکت واژه ممالک را به دست آورده است.
*پیرس:
فرهنگ واژگان پهلوی: شادروان بهرام فره وشی
در سغدی واژه نافچ را برای ملت داریم. این واژه با ناف یا نافَگ پهلوی که به چم خانواده است، همریشه است. بن مایه: فرهنگ سغدی، دکتر بدرالزمان قریب
(لِ)
لُکْ :(lok) در گویش گنابادی یعنی تکه ، قطعه ، خرد کردن
- هوبره.
- مرغابی بزرگ.
منابع
ویرایش- فرهنگ لغت معین
(~.)
- قسمی رفتن شتر و اسب و جز آنها میان یورتمه و قدم.
منابع
ویرایش- فرهنگ لغت معین
(~.)
- سخنان بیهوده و هرزه.
منابع
ویرایش- فرهنگ لغت معین
(~.)
- دمل شکم و کند.
منابع
ویرایش- فرهنگ لغت معین
(~.)
صفت
ویرایش- بی دست، دست بریده، اشل.
منابع
ویرایش- فرهنگ لغت معین
(~.)
- ابله، نادان.
- خسیس، فرومایه.
منابع
ویرایش- فرهنگ لغت معین
(~.)
اسم
ویرایش- پارچه و لتة کهنه و پاره پاره.
- لباسی که روستاییان پوشند، خواه نو خواه کهنه.
منابع
ویرایش- فرهنگ لغت معین
برگردانها
ویرایش
|