فارسی

ویرایش

ریشه شناسی

ویرایش
  • پهلوی

آوایش

ویرایش
  • [چَم]

چم

  1. خم، خمیدگی انحنا.
  2. شیوه، طرز، شگرد.
  3. جرم، گناه.
  4. معنا، معنی، شرح.
  5. دلیل، منطق.
  6. لاف، تفاخر.
  7. سینه، صدر.
  8. (عامیانه): رگ خواب یا نقطه ضعف هر کس.
  9. رمز به‌کار بردن چیزی یا تسلط یافتن بر کسی.

واژه چم

معادل ابجد 43

تعداد حروف 2

تلفظ čem

نقش دستوری اسم

ترکیب (ضمیر) [مرکب از چه + م] [پهلوی ]

مختصات (چَ)(ص .)

آواشناسی Cam

الگوی تکیه S

شمارگان هجا 1

  1. خمیده، منحنی.
  2. ساخته، آراسته‌.
  3. اندوخته، فراهم آمده.

زبان لری

ویرایش
  1. چَم در زبان لری یعنی قرار گرفتن در کنار رودخانه است. گاه به کنار رودهای خشکیده نیز چم می‌گویند.
  2. چم معنی چشم (به فتح چ)، به معنی رفتن (به کسر چ). در اصطلاح چم انداختن :یعنی نگاه کردن به ...

گنابادی

ویرایش
  1. در گویش گنابادی یعنی تسلط ، احاطه ، مسلط بودن ، جهت درست قرار گرفتن بدن برای انجام فعل و کاری
  2. رفتار به ناز، خرام.
  3. خرامیدن، خرامش، قدم‌زنی با تبختر.
  4. جانور، حیوان بارکش.

کرمانی

ویرایش

چُم

  1. در گویش کرمانی به‌معنی نمی‌دانم‌‌‌ کوتاه شده کلمه چه‌می‌دانم، (بیشتر زمانی به‌کار می‌رود که فردی چیزی را نمی‌داند یا دانستن آن موضوع برایش مهم نیست).

واژه‌های وابسته

ویرایش

––––

برگردان‌ها

ویرایش
ترجمه

منابع

ویرایش
  • فرهنگ لغت معین
  • فرهنگ بزرگ سخن
  • لغت‌نامه دهخدا