خانه
تصادفی
ورود
تنظیمات
کمک مالی
دربارهٔ ویکیواژه
تکذیبنامهها
جستجو
گوی
زبان
پیگیری
ویرایش
فهرست
۱
فارسی
۱.۱
اسم
۱.۱.۱
منابع
۱.۱.۲
برگردانها
فارسی
ویرایش
گوِّیْ :(gowwey) در
گویش گنابادی
یعنی نفهم است ، حیوان است ، نادان است
اسم
ویرایش
جسمی که فاصلة همة نقطههای سطح آن تا مرکزش برابر است، کره.
توپی که از یک ماده سخت و تو پر است و در برخی از بازیها به کار میرود.
منابع
ویرایش
فرهنگ لغت معین
برگردانها
ویرایش
انگلیسی
sphere
rundle
orb
globe
clew
ball
spherule
spherical
pigtail
lifebuoy
japery
hemisphere
grandiloquent
globular
cueball
clue
bigmouthed
batting
spacistor
raconteur
strike zone
miscue
cricket
shuttlecock
croquet
bowling green
tiresias