(یَ)

فارسی

ویرایش

ریشه‌شناسی

ویرایش

ناامیدی لغت نامه دهخدا

ناامیدی . [ اُ ] (حامص مرکب ) یأس و بیچارگی و درماندگی . (ناظم الاطباء). خلاف امیدواری . ناامیدوار بودن . نومیدی . نمیدی . یأس . حرمان . قنوط. خیبت : چو در موی سیاه آمد سپیدی پدید آمد نشان ناامیدی .

نظامی .

چو گیرد ناامیدی مرد را گوش کند راه رهائی را فراموش .

نظامی .

سپیده دم ، چو دم بر زد سپیدی سیاهی خواند حرف ناامیدی .

نظامی .

هر که دانه نفشاند به زمستان در خاک ناامیدی بود از دخل به تابستانش .

سعدی .

زن از ناامیدی سر انداخت پیش همی گفت با خود دل از فاقه ریش .

(بوستان ).

مباد آن روز کز درگاه لطفت به دست ناامیدی سر بخاریم .

سعدی (طیبات ).

ز کعبه روی نشاید به ناامیدی تافت کمینه آنکه بمیریم در بیابانش .

سعدی (بدایع).

- امثال : امیدها در ناامیدیست .

ویرایش بالا توسط امین زمانی--Aminzamani68 (بحث) ‏۱۳ نوامبر ۲۰۱۴، ساعت ۰۰:۰۱ (UTC)


  1. ناامیدی، ناامید شدن.

منابع

ویرایش
  • فرهنگ لغت معین