آشخوردن
فارسی
ویرایشریشه لغت
ویرایش- فارسی
آوایش
ویرایش- /آش/خوردَن/
مثل
ویرایشآشخوردن
- (گفتگو): آش خوردن و جایش را شکستن کنایه از: آش را با کاسه بردن.
مترادفها
ویرایش- آش پیش پا، آش چهلم، آش پیش پا، آش توی کاسه، آش در هم جوش، آش دندانی ، آش دهن سوز، آش بردن، آش شلم شوربا، آش شله قلم کار، آش کشک خاله، آش گل گیوه، آش همان آش، آش یک وجب روغن
منابع
ویرایش- فرهنگ لغت معین/ فرهنگ بزرگ سخن