فارسی ویرایش

ریشه لغت ویرایش

  • فارسی

آوایش ویرایش

  • /آگاه/کردَن/

  اسم مرکب ویرایش

آگاه‌کردن

  1. مطلع کردن.
    برای اینکه مبادا من ... از خرابی کارها آگاهش کنم ... مرا از شاه دور کنند. «حاج‌سیاح»
  2. (قدیم): بیدار کردن.
    دوان سوی لهاک، فرشیدورد/ شد او را ز خواب‌خوش آگاه کرد «فردوسی

مترادف‌ها ویرایش

منابع ویرایش

  • فرهنگ بزرگ سخن