اتصالدادن
فارسی
ویرایشریشه لغت
ویرایش- فارسی
آوایش
ویرایش- /اِتصال/دادَن/
مصدر فعل متعدی
ویرایشاتصالدادن
- پیوند و ارتباط دادن.
- این قافلههای سیاه، در واقع مایه روشنی و رونق دِه بودند، زیرا دهِ دور افتادهای را به شهر اتصال میدادند. «اسلامی ندوشن»
مترادفها
ویرایش- اتصال، اتصالات، اتصال آهن، اتصال ثابت، اتصال سپری، اتصال گویسان، اتصال بدنه، اتصال داشتن، اتصال دهندگی، اتصال دهنده نر، اتصال لببهلب، اتصال شلنگ ترمز، اتصال متقابل سامانههای باز
منابع
ویرایش- فرهنگ بزرگ سخن