اجرا

فارسی

اجرا

به مرحله عمل درآوردنِ حکم، قانون، سنت، و مانند آنها.
(حقوق): بکار بستن قانون یا احکام دادگاه‌ها یا مراجع رسیدگی اداری یا اسناد رسمی؛ به مرحله عمل گذاشتنِ حکمی که قطعیت یافته است.
در اصطلاح رادیو و تلویزیون، گویندگی، مجری.
(قدیم): روان کردن؛ جاری ساختن.
(دیوانی): مقرری و جیره‌ای که سالانه به مأموران دیوانی و افراد وابسته به دربار داده میشد و معمولا جنسی بود.

ترجمه
ایتالیایی: esecuzione انگلیسی: performance execution administration accomplishment sergeant at arms sergeant practicable perform nonexecutable load and go implementation exert executor execution time execute phase execute cycle execute		executable enforce effective effect compile and go assemble and go apply administer nonexecutable statement inapplicable facile executable statement reenactment applicable post obit sight read doctrinaire escrow