فارسی

ویرایش

ریشه لغت

ویرایش
  • فارسی

آوایش

ویرایش
  • /اِداره/کردن/

  مصدر فعل متعدی

ویرایش

اداره‌کردن

  1. اداره.
    مملکت را با عادی خود اداره می‌کردند. «حمدالله مستوفی»



ترجمه

منابع

ویرایش
  • فرهنگ بزرگ سخن