فارسی

ویرایش

ریشه لغت

ویرایش
  • عربی

آوایش

ویرایش
  • /خَراب/

خراب

  1. شکسته و فرو ریخته. ویران. بدکار، روسپی.
  2. ویژگی وسیله‌ای که قادر به انجام کار مورد نظر نیست.

  کهن‌واژه

ویرایش
  1. خراب ممکن است در زبان معیار باستان به صورت خِر - آب تجزیه گردد؛ و به معنی جایی که سیل یا همان آب‌ ویرانگر تخریب نموده است.



ترجمه

منابع

ویرایش
  • فرهنگ لغت معین/ فرهنگ شمس