فارسی

ویرایش

ریشه‌ لغت

ویرایش
  • پهلوی

آوایش

ویرایش
  • /دِرَنگ/

درنگ

  1. توقف، سکون. آهستگی، کندی. آسایش، راحتی.
    ز ما نیز یک تن نسازد درنگ/ شب و روز بر درد و کین پشنگ «فردوسی»
  2. مترادف مفنگی یا چانه لق در زبان معیار باستان که به دو بخش دِر - اَنگ قابل تجزیه است.

پسوندهای با اَنگ

ویرایش

برگردان‌ها

ویرایش

منابع

ویرایش
  • فرهنگ لغت معین/ فرهنگ شمس/ شاهنامه