فارسی

ویرایش

ریشه لغت

ویرایش
  • پهلوی

آوایش

ویرایش
  • /دِل/

دل

  1. (جانوری): قلب. جایگاه عواطف و احساسات در انسان.
  2. از اندام‌های درونی بدن جانداران که ماهیچه‌ای بوده و با حرکتی یکنواخت و پیاپی، خون را در بدن به گردش درمی آورد.

  عامیانه

ویرایش
  1. شکم.
  2. خاطر، ضمیر.
  3. دلیری، شهامت.
    دل دادن و قلوه گرفتن کنایه از: گرم گفتگوی دوستانه یا عاشقانه بودن.

ریشه شناسی۲

ویرایش

دَل

  1. در گویش گنابادی یعنی ماده سگ.
  2. در گویش بهاری یعنی سوراخ کردن.
  • /دَلّ/
  1. ناز، کرشمه.
  2. روش نیکو، سیرت نیک.

  مصدر لازم

ویرایش
  1. ناز کردن.
  2. شیفته شدن، عاشق شدن.



ترجمه‌ها

منابع

ویرایش
  • فرهنگ لغت معین