فارسی

ویرایش

ریشه لغت

ویرایش
  • پهلوی

آوایش

ویرایش
  • /رَد/

رد

  1. اثر پا، نشانه قدم.
  2. رَد: در گویش بهاری به معنی دک کردن، مزاحمی را از سر خود وا کردن.
  3. رَدْ: در گویش گنابادی یعنی دست به دست دادن به نفر کناری، پس دادن، برگشت، نشان، علامت باقی مانده، دادن، عبور، رفتن، نفهمیدن.
  1. راد، دانا، بخرد، جوانمرد.
  2. سرور، پیشوای دینی زرتشتیان.
    دریغا سیاووش رد را چنان.....به توران بکشتند مردم کُشان (شاهنامه)

زبان دیگر

ویرایش

ریشه لغت

ویرایش
  • عربی

  مصدر متعدی

ویرایش

رَدّ

  1. پس دادن، بازگردانیدن.

––––

برگردان‌ها

ویرایش
*رد: پهلوی به دیسه rad / 'lt که آن نیز برگرفته از واژه اوستایی ratu است. از ریشه پیش-هندواروپایی (PIE) :*h₂er- به معنای همبستگی و پیوستگی. همریشه با واژگان دیگر زبانهای هندواروپایی:
  • سنسکریت: ऋत ‎(ṛtá)
  • آرمتی کهن: առնեմ ‎(aṙnem), յարեմ
  • (yarem), յարմար ‎(yarmar), արդ ‎(ard)
  • , (?) անարի ‎(anari
  • , (?) արմանամ ‎(armanam)
  • یونانی باستان:ἀραρίσκω
  • ‎(ararískō), ἁρμόζω
  • ‎(harmózō), ἀρτύω
  • ‎(artúō), ἁρμονία
  • ‎(harmonía), ἄριστος
  • ‎(áristos)
  • لاتین:ritus(شاید) ، armus (جمع:arma/ جنگ افزار) ، artus، ars (هنر)
  • انگلیسی کهن:earm (بازو)
  • انگلیسی: arm (بازو)
  • اسلاوی: *(j)arьmo, *(j)arьmъ
  • هیتی: āra

––––

*ترجمه‌ها

منابع

ویرایش
  • فرهنگ لغت معین