رد
فارسی
ویرایشریشه لغت
ویرایش- پهلوی
آوایش
ویرایش- /رَد/
اسم
ویرایشرد
- اثر پا، نشانه قدم.
- رَد: در گویش بهاری به معنی دک کردن، مزاحمی را از سر خود وا کردن.
- رَدْ: در گویش گنابادی یعنی دست به دست دادن به نفر کناری، پس دادن، برگشت، نشان، علامت باقی مانده، دادن، عبور، رفتن، نفهمیدن.
صفت
ویرایشزبان دیگر
ویرایشریشه لغت
ویرایش- عربی
مصدر متعدی
ویرایشرَدّ
- پس دادن، بازگردانیدن.
––––
برگردانها
ویرایش*رد: پهلوی به دیسه rad / 'lt که آن نیز برگرفته از واژه اوستایی ratu است. از ریشه پیش-هندواروپایی (PIE) :*h₂er- به معنای همبستگی و پیوستگی. همریشه با واژگان دیگر زبانهای هندواروپایی: | ||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|
|
––––
*ترجمهها | ||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|
منابع
ویرایش- فرهنگ لغت معین